متن زیبا برای فرزند دختر

خداوندا به کدامین ثواب مرا لایق زیباترین احساس، بزرگترین نعمت و باشکوه ترین لحظات دانستی …
خداوندا بگذار در این احساس زیبا بمانم ، بگذار شاهد تولد دوباره خویش باشم …
بگذار آرام باشم … به کدامین ثواب مرا اینگونه عاشق کردی …
فاش میگویم این حس را تا کنون لمس نکرده بودم …
اینگونه عاشقی کردن را خودت به من آموختی ….
احساس خودت به تمام بنده هایت …. آری حس مادری ام را میگویم


پناه مارانی

دخترکم برای کسی که برایت نمیجنگد نجنگچرا اشکهایت را هر روز پاک کنیکسی که باعث گریه ات میشود پاک کن.دخترکم به سوی کسی که ناز میکنددست نیاز دراز نکن.بیاموز این تو هستی که باید ناز کنیدخترکم تو زیباترینی. .همیشه با این باور زندگی کن.خودت را فراموش نکن. .شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشداما به یاد داشته باشکسانی هستند که وقتی میخندی جان تازه میگیرنددخترک من هیچگاه برای شروع دوباره دیر نیستاشتباه که کردی برخیزاشکالی نداردبگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند.خوب باش ولی سعی نکن این را به دیگران بفهمانی کسی که ذره ای شعور داشته باشد خاص بودنت را در می یابد زمستان است زیاد میشنوی هوا دو نفره است!!!!به درک که دو نفره است تنها قدم زدندنیای دیگری دارددخترکم شاید شاهزاده را همه بشناسند اما باور داشته باشبرای پدرت تو ملکه هستیگریه کرده ای؟؟؟؟ رنج کشیده ای؟؟؟؟ سرت کلاه رفت؟؟؟اذیتت کرده اند؟؟؟ عیبی ندارد نگذار تکرار شودگاهی تکرار یک درد دردناک تر است!!!احساس تو با ارزش است خرج هر کسی نکن.از تمام مردهایی که میبینی و متلک نثارت میکننداز تمام مردان این شهر ممنون باش.ممنون باش که هر روز لطافت تو را،ظرافت تو را، زیبایت را یادآور میشوند. .تو قدرتمندی که با تمام ضعیف بودنت در برابرت ناتوانند.آری ناتوانند دخترکم تو با ارزشترین موجود زمین هستی

هیچ گاه فراموش نکن.
تقدیم به دختر عزیزم پناه


پناه مارانی

همه ی ما می دانیم عشق و علاقه ای که بین دختر و پدر و بالعکس هست، بسیار زیاد بوده و حتی میتوانیم با مثال هایی از اطرافیان خود پی به این موضوع ببریم.داستان عاشقانه ی زیر را که در این مورد می باشد را تقدیم شما میکنم:

ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺻﺒﺢ ﻋﺮﻭﺳﯽ ، ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺗﻮﺍﻓﻖﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑه ﺭﻭﯼ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﻨﻨﺪ.

ﺍﺑﺘﺪﺍ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ،ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪﻫﻤﺪﯾﮕر ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ،ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﻩ  ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﻧﮑﺮﺩند.

 

ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ.ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ.

 

ﺍﺷﮏ ﺩﺭﭼﺸﻤﺎﻥ دختر ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝﮔﻔﺖ:ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ به ﺭﻭﺷﻮﻥ ﺑﺎﺯﻧﮑﻨﻢ.

ﺷﻮﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ، ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑه رﻭﯾﺸﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩ.ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ.

 

ﺳﺎﻟﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺩ.ﭘﻨﺠﻤﯿﻦﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ.ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ،

 

پدر ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﺪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪ ﻭﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﻣﻔﺼﻠﯽ ﺩﺍﺩ.

 

ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺘﻌﺠﺒﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺷﺎﺩﯼ ﻭﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﯿﺴﺖ ؟ ﻣﺮﺩ ﺑه ساﺩﮔﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:

ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻮﻥ ﮐﺴﯿﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑه رﻭﯾﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻪ!

 


پناه مارانی

سلام دختر عزیزم 

تولد یکماهگیت مبارک 

اینا امروز مینوسیم ولی تو بعدها بخوان دختر عزیز تر از جان پناه بابا

دخترم، همین طور که زمان بر تو می گذرد نگاه کن، و خواهی دید که دنیا به بزرگی انتظار تو نیست. آدم ها آنی که من همیشه قصه می کنم در گوشت نیستند. و تو از تماشای این همه تفاوت بین زیبایی و حقیقت متاثر یا شگفت زده خواهی بود؛ اما گلم، تو نخواه که حقیقت داشته باشی. بخواه که مثل اقلیت باشی. بخواه که عاطفه ی دیگران را به سلیقه ی خودت ارجح بدانی و  البته که بلند پرواز و زیبایی طلب باشی، و آن قدر بزرگ که هیچ سنگی برای دست های دخترانه ات بزرگ نیاید.

   بین کودکی تا نوجوانی، نوجوانی تا بزرگسالی، بین بزرگ شدن ها و فهمیدن های زندگی، چیزهایی عوض می شود، فراموش می شود، نیست می شود. من هرگز به تو نخواهم آموخت که با سخاوت عروسک دلخواهت را به یک کودک ندار هدیه کنی؛ و من هرگز به تو نخواهم آموخت که خیلی زودتر از همسالانت وابسته به من و مادرت نباشی؛ به تو یاد خواهم داد که دنیای زیبایی ها و کودکی هایت را چطور بزرگ و بزرگ تر کنی تا دوشادوش تجربه های تو آب دیده و تفدیده شود، تا آن روزهای آدم بزرگ بودنت جایی باشد برای تویی که مثل همه نیستی؛ و به تو یاد خواهم داد که شکست بخوری، خرد شوی، گریه کنی، صبوری کنی، فکر کنی، عادت کنی و کم کم خوبِ همه شوی.

   تو، عزیز من، پناه بابا روزی عاشق خواهی شد؛ و روزی زودتر یا دیرتر، مهم نیست، آرزوی پسرکی خواهی بود. شاید شکست عاطفی ببینی یا به کسی ضربه ی حسی بزنی. مهم نیست که دوست داشته نشوی یا حقیقتا عاشق نباشی یا به محبت حقیقی یا دروغی کسی بی علاقه باشی، مهم است کهمحترم باشی و به پستی و فرودستی نیفتی. مهم است که بی حرمت نکنی، و مهم است  که باهوش باشی.

   دخترم؛ از شکست ها درس غرور بگیر. مغرور باش و به خودت بها بده. اجازه ی تکرار شدن وقایع ناخوشایند را مده. تجربه های تلخ یکبارش کافیست. احمق ترین آدم ها هم از یک مار دو بار نیش نمی خورند؛ هرچه هم مار خوش خط و خالی باشد و چشم هوش و حواس را کور کند. چشم هوش و حواست را محض ادای احترام به شخصیت خودت هم شده تیز کن. گاهی نیش بخور و درد اشتباه را با تمام جسم و روحت بچش. درمورد ضعف هایت اندیشه کن و مراقب مارهای اطراف باش. تردید کن. درباره ی آدم ها همیشه بامحبتِ بدبین باش. همیشه از بودن با دوستان  خوب لذت ببر، و همیشه منتظر نبودن گاه گاه همه ی لذت هایت باش.

   هرچه کنی بزرگ شدن را نمی توانی از خط معوج زندگیت حذف کنی، اما آگاه باش که شیوه ی بزرگ شدن کتاب قانون ندارد، و تو توانایی آن را داری تا شمایل تصور خودت را از زندگی به روزهایت ببخشی و از دلخواه بودن اوضاع لذت ببری. هرگز نگران مسائل ناخواسته و زشت مباش. فراموش نکن که بیشتر آدم بزرگ ها وقتی متولد می شدند پدری که برایشان نامه بنویسد نداشته اند!

دوستدار همیشگی تو پدرت مسعود


پناه مارانی

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سیمـــای هــــرند و جلـگــــه حقانیت شیعه خرید زیورآلات زنانه pezeshki دانستنی ها درباره فیلم و سریال رئیسی موفقیت و پیروزی در زندگی